كشتي‌راني مگس
‌مگسي بر پرِكاهي نشست كه آن پركاه بر ادرار خري روان بود. مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتي مي‌راند و مي‌گفت: من علم دريانوردي و كشتي‌راني خوانده‌ام. در اين كار بسيار تفكر كرده‌ام. ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتي مي‌رانم. او در ذهن كوچك خود بر سر دريا كشتي مي‌راند آن ادرار، درياي بي‌ساحل به نظرش مي‌آمد و آن برگ كاه كشتي بزرگ, زيرا آگاهي و بينش او اندك بود. جهان هر كس به اندازة ذهن و بينش اوست. آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درك ادرار الاغ و برگ كاه.

  

كشتي ,ادرار ,كشتي مي‌راند منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اشعار مذهبی 14 معصوم آموزش اندروید هیات فوتبال قزوین پایگاه خبری مراغه دارکوب کتابز آژانس هواپیمایی و خدمات مسافرتی ازدواج و خانواده تبادل لینک اتومایتک با سیستم آموزش کسب در امد از اینترنت خرید نمونه سوالات تمام مقاطع ابتدایی راهنمایی دبیرستان متوسط ...تو...